جدول جو
جدول جو

معنی گیاه چر - جستجوی لغت در جدول جو

گیاه چر
گیاچر، حیوان علف خوار که چرا بکند
تصویری از گیاه چر
تصویر گیاه چر
فرهنگ فارسی عمید
گیاه چر
(حِ کُ نَنْ دَ / دِ)
گیاچر. رجوع به گیاچر شود
لغت نامه دهخدا
گیاه چر
چرنده در گیاه حیوان گیاه خوار: ثور و حمل گیاچر ریاضش و حوت و سرطان شناور حیاضش، (شبانان و کشاورزان) مرغزار سبزه زار گوچر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گیاه فش
تصویر گیاه فش
گیاه مانند مانند گیاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گیاچر
تصویر گیاچر
حیوان علف خوار که چرا بکند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گیاه کار
تصویر گیاه کار
کشاورز، کشتکار، دهقان
برزگر، زارع، فلّاح، ورزگر، برزکار، بزرکار، برزیگر، برزه گر، حرّاث، حارث، بازیار، کدیور، ورزگار، ورزکار، ورزه، ورزی، کشورز، واستریوش، کشتبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گیاه زار
تصویر گیاه زار
جایی که گیاه بسیار دارد، علفزار، مرغزار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیاه سر
تصویر سیاه سر
آنکه یا آنچه سرش سیاه باشد، کنایه از زن بیچاره و بینوا، کنایه از قلمی که سرش را در مرکب زده باشند، نهنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گیاه شیر
تصویر گیاه شیر
گیاشیر، شیرۀ گیاه، هر گیاهی که وقتی شاخۀ آن را ببرند شیره ای از آن خارج شود
فرهنگ فارسی عمید
(چَ)
عمل گیاه چر. رجوع به گیاچرایی شود
لغت نامه دهخدا
(سیا سَ)
دهی است از دهستان پیوه ژن بخش فریمان شهرستان مشهد. دارای 363 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(سَ گَ دی دَ)
رجوع به گیا چریدن شود
لغت نامه دهخدا
(هَِشُ تُ)
گیاهی که به شتر ماند و از آن کتیرا گیرند. (ناظم الاطباء) :
شتر را ز ریحان و سنبل ز گل
گیاه شتر بهتر آید خورش.
(از فرهنگ شعوری ج 2 ص 310)
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
آنچه تلخ و شورمزه باشد از نبات و آن بمنزلۀ فواکه است شتران را. حمض: احمضت الابل، خوردند شتران گیاه شوره. احماض، گیاه شوره. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
شیرۀ گیاه، گیاشیر، رجوع به گیاشیر شود
لغت نامه دهخدا
(فَ)
مرکب از: گیاه + فش (ادات تشبیه). گیاه وش. مانند گیاه. شبیه به گیاه:
سرو با قامتت گیاه فشی
طشت مه با تو آفتابه کشی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(حَ رَ)
کسی که گیاه بکارد، زارع، فلاح
لغت نامه دهخدا
(حَ رَ خوا / خا)
دارندۀ گیاه، رجوع به گیادار شود
لغت نامه دهخدا
علفزار، مرتع، گیاه خور، گیاخورد، گیاچر، چراگاه، چمنزار: شتر داند که گیاه زار کجا است تا آنجا شود، (ابوالفتوح ج 3 ص 328)، از زمین بیرون آورد آب و گیاه زار، (ابوالفتوح ج 5 ص 472)، گله ها که در آن نواحی و گیاه زارهای آن مراعی یافت، براند و بر حشم خویش قسمت کرد، (ترجمه تاریخ یمینی ص 191)، مراد به سائمه آن است که در گیاه زاری که همه مسلمانان در آن یکسان بوند چریده باشند، (تاریخ قم ص 17)، رجوع به گیازار شود
لغت نامه دهخدا
(سیا سَ)
رجوع به سیاه سار و سیه سر شود
لغت نامه دهخدا
(حِ)
مخفف گیاه چران. گیاه چرنده. گیاچرا. رجوع به گیاچرا و گیاچر شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از گیاه چرا
تصویر گیاه چرا
چرنده گیاه گیاه چر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیاه بر
تصویر گیاه بر
برنده گیاه، داس که با آن گیاه درو کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیاه دار
تصویر گیاه دار
دارنده گیاه صاحب نبات، مرغزار علف زار
فرهنگ لغت هوشیار
علف زار مرغزار مرتع: هاجر و اسمعیل را دیدند زنی و کودکی طفل تنها بی مردی و انیسی و آبی روا دیدند و گیاه زاری
فرهنگ لغت هوشیار
شیره گیاه (مطلقا) عصاره نبات، هر نباتی که در وقت بریدن آن از آن شیری بیرون آید مانند برگ درخت انجیر
فرهنگ لغت هوشیار
مانند گیاه شبیه نبات: سرو با قامتت گیاه فشی طشت مه با تو آفتابه کشی. (هفت پیکر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیاهکار
تصویر گیاهکار
آنکه گیاه کارد زارع برزگر
فرهنگ لغت هوشیار
چرنده در گیاه حیوان گیاه خوار: ثور و حمل گیاچر ریاضش و حوت و سرطان شناور حیاضش، (شبانان و کشاورزان) مرغزار سبزه زار گوچر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیاه چریدن
تصویر گیاه چریدن
چرا کردن علف خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیاه چرایی
تصویر گیاه چرایی
عمل گیاه چرا
فرهنگ لغت هوشیار
آن چه سرش سیاه باشد، قلم (که سرش را در مرکب زنند)، سیاه سار، زن بیچاره و بینوا، گناهکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاه سر
تصویر سیاه سر
((سَ))
آن چه که سرش سیاه باشد، قلم (که سرش را در مرکب زنند)، سیاه سار، زن بیچاره و بینوا، گناهکار
فرهنگ فارسی معین